payaso

نقـــاب به چهـــره زدی .... فک کــردی دیـــده نمیشــــی

حالا هــر چقــدرم درد داشتــه باشـــی نمیتونــی بگــی

امـــا این حال تو دیـــده نمیشــــه سختــــه کنار بیای با خودت

سخته نتونـــی سفــــــره دلتو باز کنـــی فقط بگی میگــذره

زمــــان چقدر بی رحمـــه .... روزها روزها روزها میگــذرن

هر بهاری که میگــذره یک سال از عمــرت باهاش میگــذره

پارتی بازی هم نداره ... قضاوت نمیکنه ... رشوه هم نمیگیره

چـــرا عادلانه کم نمیشــه .... هر کی به اندازه دست رنجش

خب تکلیف اونی که تو گذر زمان خشک شـــده چی میشه

تکلیف اونی که فقط تظاهر کرده زندگی میکنه فقط نفس میکشه

شدی دلقک روزگار هی میچرخی میچرخی اما خندت نمیگیـره

چرخش روزگارم عجب بازیت میده دلت میخواد زمان رو داشته باشی

 افسوس میخوری چه فایـــده کاری نیست که بتونی انجام بدی

دلقک شدنم بد نیست روزی که تونستی جلوشو بگیری

اون روز تازه میفهمی میتـــونی زندگـــی کنی باید باهاش کنار بیای

باید قبول کنــی انکار کردنش فقط سخت ترش میکنه مثه دیواری که جلوته

فقط طویل تر شده راهــی واسه عبور نداری ...کلیــد داری اما دری نیست

فقط میشه یه نردبون گذاشت از روی تمام اون حرفای توی دلت بپری اونور

feliz

some times you just rue and think about how can you fix the fault in your life...

 but there is no answer to that ...

you feel blue because you're feeling down ...

maybe you are disappointment and of course you not be able do figure it out

hello to life...that's not huge problem it just happens to you...

and happens differently to others

there is a question why most of time i'm numb...

 i think maybe my life is capture in a enormous loop

and it goes down down and suddenly it goes up...i'm feliz ...

no matter what you must move on

okey ... you glad cause you have to carry on ...its a meaning of life...

Tortura

حســه عجیبیـــه که دوس داری فقــط از کلمات استفاده کنـــی

دلیلــی نداره ..ولی خودتــو رها شده میبینــــی.....

خالــی شدن از بار مشکلات از سنگینــــی حرفهای به دوش کشیـــده

از انرژی که باید داشتــه باشــی تا باهاش مقابلــه کنــــــی

نمیشـــه که خودتــو شکنجــه کنـــی ... باید بیخیــال غنیمت ها شــی

ایــن بار ســودی نداره کــه سنگشـــو به سینــــه بزنی ...

vida

بعضـــــی موقع هــا شایـــد زیاد دلت نخـــواد بنویســــی

یــه روزایی هســـت کــه دغدغـــه نداری فقط بی حوصلـــه ای

میشــــه گفت فقط حس هیچـــکاری رو نداری نـــه درمونده ای

نه دل زده از همــــه هیچـــی...نــه راهـــی رو که پیش روته میبینـــی

چه میشـــه کرد...

آخرشم میــری کاری رو انجـــام میدی کـه رغبت به انجـــامش نداشتی

تهش چـــی؟...

میخــوای به کجا برســـی ...کاریه که شده..میتونــــی نادیده بگیــری

نمیشــــه کـه!..

هر چقـــدر نادیده بگیـــری نمیتونـــی خودتــو ببخشــــی

قابل بخشش نیســـت

چقــدر باید بگــذره تا پا پیش بذاری قدماتو محکم کنــــی

چــــرا نمیشـــه..!

اینقــــدر که فک میکنی قــوی نیستـــی هر چقدرم بگــــی زندگــی ریتم خودشو داره

قابــــل قبــــول نیست....

زمان پستــــی و بلندی داره...

اونقدر که متوجه میشـــی زندگـــی سریع تر ار اونچــه فک کردی تو رو زمین زده

نمیتونی یه مرحله برگردی عقب دوباره بازی کنــی اونقدر بازیت میده که تو تمام مراحل امتیاز میگیــری

شاید اصلا متـــوجه نشی چقدر موفق شدی ولـــی میتونی ببینــی بقیه چقدر تلاش میکنن

مقایســه هم نمیشــه کـــرد حالا هی دنبالش بـــدو نمیشــه گفت شانســه

همــه اون موقعیــت درخشانو دارن تو زندگیشــون

مهم اینه اونا استفاده کردن شــایــد من از اون دسته آدمهـــا باشم

کــه وقتی شانس اومــــده حتــی بهش فرصت عرض اندام ندادم

منتظـــــــــرم اون حفــــــره کــه خالیـــــه دوبــاره پر شــــــه

اون موقع اگـه دوباره بهم سر نزنه میفهمم که

زمــانه منصف نیست حتــی فکرشم خوبه نیست ...همــون ذره ای امیــد باید باشه

درست مثه غنچه ای که شکفته میشه...

امید به شروع تازه ...عمر کوتاهشـــو فدای زیبــــایی کـــــــــرده

هیچــی آسون بدست نمیـــاد ....همیشــــه بایــد از یه چیــزی بگــذزی تا برنده باشـــی

وابستــــــگی و طمع !!!

نمیذاره به خواستت برســــــی....

Sentir

تا حالا به ایــــن فک نکرده بودم چــــرا باید احساسمــــو بیان کنم

هر چنـــد زمان میگــــذره حساس تر میشــــی اصلا خوب نیست

نمیشـــه ساده گــذشت چـــرا ...!سختــــه گـــذر کردن ....

یه وقتـــــایی دوس داری چشاتو ببنــــدی و بگـــــی میگــــذره...

امــــا نه!ته دلت میــــدونی که شانســــی نداری برای مقابلـــــه

باوجودت حسش میکنـــی و میدونی کـــه فقط میتونی غرقش کنی

کــــه تو اون لحظــه احساس آرامش کنی ! چه آرامشـــــی

راحتی و آسایشــــی که فقط ظـــاهریه....عمــق وجودش دلتنگیــه

عاشقـــی بدترش میکنـــــه....عاشقم نباشـــی یارت تو خیالتـــــه

میـــدونی بزرگ کــه میشـــی روزا فقط میگــــذره...اما با دغدغـــه

دل مشغـــــولــــی داری ...خوبیــش اینــه کــه زیاده نمیشه شمـــرد

اونقـــــدر زیاد میشـــه ...که متوجــه میشـــی با بزرگ شدن

فقـــط غصـــه هات از جلوترن....بقیه ی خوشـــی ها شاید پا به پات نیان

اونقـــــدری هستـــــــن که با فکـر کردن بهشــــون یادت میــــاد

بخاطــر همونـــــــــا همون ریزه ها همون کوچولــــــوهـــا زنـــــده ای

Lollar

نــوشتن متن اول همیشــــه مشکل تر از اونیــه که فکــرشو بکنــــی

میشـــه با این دیــده نگــاه کرد که فقط بـــه صفحه کیبــورد خیــره شدی

و تنهـــا کاری که باید بکنی فشـــار کلمه هـــاست به راحتــی

امـــا کلمات رمــوز مختلفـــــی دارند قدرت دارنـــــد

قدرتـــی که تاثیـــر گذاریش اینقــدر زیاده که انکـــــار نشدنیه

اونقــدری که اختیــــار انتخابش باماست امــــا از امان از شنیدنش

شنیـــــدن شنیــــــدن .... !

نمیتونـــــی گوشاتو مثه چشمات ببنـدی و بگــــی آخیـــش ندیدم

زیــــادم فرقی نمیکنه واسه کســـی که اهمیت نمیـــــده

ولـــــی ظرفیــــت میخــــواد ی دل سنگـــی میخواد

همـــه که ندارن خوشبحـــــال اونایی که میگـــذرن....

شما زود میشکنــــی زود ترکهای دلتــو میخوای چسب بزنی

نمیشه کــه!!!!!!...فقط شمایلشـــو بهم میزنـــی....بدریخت میشــه

اشتبــاه نکن ایمن نمیشــــه...فقط نمیتـــونه یاد بگیــــره گوشاشو بگیــره

حالا هر چقدرم بگــه اشکال نداره ... اشکال نداره....اشکال نداه

خود تکرار کلمــات هم نمی تونه قدرت درک متن رو نشـــون بده...

میخوای چیکار کنـــی....آدمـــی ،کار از دستش برنمیــــاد...

حالا تو زورتـــو بزن...ببیــــــن میتونی بهش برسی....

زمان ،زندگــــی، عمـــــر داره سپری میشه اما دریغا ....

شما کجای کاری...من نشستــــم فقط نگاه میکنـــم

افسوس نــــداره که...خــــود کرده را تــدبیــر نیست......